آیا می دانستید امام حسین علیه السلام روز عاشورا در خطبه یی با لشکریان ابن سعد سخن گفت
آیا می دانستید ایشان در اواسط سخن* ، رو به کسانی که در لشکر دشمن بودند و از جمله دعوت کنندگان حضرت به کوفه بودند فرمود : (مگر شما نبودید برای من نامه نوشتید که: میوههایمان رسیده، و درختانمان سرسبز و خرم شده، در کوفه بر لشکریانی مجهز و آماده به خدمت وارد خواهی شد.)
آیا می دانستید آن افراد در کمال وقاحت پاسخ دادند : ما چنین نامهای به تو ننوشتهایم.
بیایید بجای انواع و اقسام کارهایی که چیزی بر شناخت ما نمی افزایند برای به دست آوردن شناخت ، تلاش کنیم
اما از این چند سطر کوتاه چه چیزهایی می شود فهمید؟
رفتن طرف حق در هنگامی که خطری در کار نیست آسان است اما هنگام خطر ، ماندن در کنار حق ، هنر است .
حال اگر فرد این هنر را ندارد لااقل می بایست در کنار باطل قرار نگیرد
همه ما در مقاطعی از زندگی حرف هایی می زنیم و در مقاطعی درست در نقطه مقابلی می ایستیم که نقض کننده حرف مان است
شخصی که در نقطه مقابل حق ایستاده اگر به اشتباه خودش اعتراف کند شاید راهی برای برگشت پیدا کند اما گاهی فرد نه تنها کنار باطل می ایستد بلکه حتی گذشته خود را که نشان از فهم خودش از حق بوده انکار می کند و به اصطلاح آخرین پل های پشت سر ش برای اصلاح اشتباه را هم خراب می کند .
اینکه کسی حرفی بزند (شفاهی یا کتبی) به ویژه اگر مسوول و صاحب منصبی باشد که دیگران بر اساس آن حرف او را برگزیده اند رای داده اند و اعتماد کرده اند اگر این شخص در کمال بی شرمی حرف خودش را و در اصل خودش را تکذیب و انکار کند دقیقا او را در صف سپاه ابن سعد و مقابل امام حسین علیه السلام قرار می دهد
فکر می کنید اگر امام حسین علیه السلام و قیام عاشورا را درست برای ما تفسیر کنند کسانی که در چشم مردم زل زدند و وعده جامعه آرمانی اسلامی دادند و حالا هر روز از زیر قبای خودشان و آقازاده هایشان و اتباع شان اختلاس و فساد و کثافت به بیرون درز می کند می توانستند همچنان بر مَرکَب مراد سوار بمانند؟
نفع چنین کسانی همین گونه مراسم خالی از تفکر و تعقلی است که اگر هزار سال دیگر هم تَکرار شود بخاری از آن بر نخواهد خاست
به یاد داستان آن مستشار انگلیسی در عراق افتادم که صدای اذان را شنید و پرسید آیا این موذن چیزی بر خلاف منافع استعماری می گوید ؟ گفتند خیر و او گفت پس بگذارید آن قدر اذان بگوید تا
_______________________________
* امام به چند نفر از افراد سرشناس که در لشکر عمر سعد بودند و برایش دعوتنامه نوشته بودند، خطاب کرد و فرمود: «یا شبث بن ربعی، و یا حجار بن ابجر و یا قیس بن اشعث و یا یزید بن الحارث الم تکتبوا الی أن قد اینعت الثمار، و أخضر الجناب و انما تقدم علی جند لک م؟
ای شبث بن ربعی! وای حجار بن ابجر و ای قیس بن اشعث واییزید بن حارث! مگر شما نبودید برای من نامه نوشتید که: میوههایمان رسیده، و درختانمان سرسبز و خرم شده، در کوفه بر لشکریانی مجهز و آماده به خدمت وارد خواهی شد. (در انتظار تو دقیقه شماری میکنیم)؟!
این افراد در برابر سخنان امام پاسخی جز انکار نداشتند و لذا گفتند: «فقالوا: لم نفعل؛ ما چنین نامهای به تو ننوشتهایم.
امام(ع) که با انکار آنان روبرو شد با تعجب و شگفتی فرمود: «سبحان لله، بلی ولله لقد فعلتم عجبا! چگونه منکر میشوید به خدا قسم شما برای من نامه نوشتید.»
درباره این سایت